سياه پوشي در فرهنگ شيعه
طرح شبهه:
يكى از اشكالاتى كه وهابيون بر شيعه وارد كردهاند، پوشيدن لباس سياه است. آنها مدعىاند كه در منابع شيعه، روايات متعدد در مذمت لباس سياه وارد شده كه آن را لباس دوزخيان، فرعونيان و عباسيان (دشمنان اهل بيت) شمرده است. از طرفي، طبق روايات، رسول خدا صلى الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام از لباس سفيد استفاده مىكردهاند و پيروانشان را به استفاده از اين رنگ دستور داده اند.
اما امروز در جامعه شيعى ديده مىشود كه آنان برخلاف دستور پيامبر و ائمه، از رنگ سياه به خصوص در ايام عزادارى امام حسين عليه السلام استفاده مىكنند واين كار در ميان شيعيان به عنوان يك فرهنگ در آمده است.
شبههى فوق در سايت هاى مختلف وهابيت به صورت گسترده مطرح شده است گرچه شبهه اصلى آنها همان مدعاى فوق است ولى با تأمل در سخنان آنها، مىتوان جزئيات ديگرى را نيز استخراج كرد و به اين صورت دسته بندى نمود:
1. نافرماني شيعيان در سياه پوشي از دستور ائمه (ع)
شيعيان بر خلاف سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله در پوشش رنگ سفيد و توصيه و تأكيد بر آن، در مراسم مذهبى از جمله در ايام محرم و عاشورا از لباس سياه استفاده مىكنند.
از طرف ديگر طبق رواياتى كه در منابع شيعه در مذمت و منع پوشش سياه آمده است؛ مىبايست شيعيان از نواهى ائمه برحذر و اوامر آنها را انجام دهند؛ در حاليكه آنها با اين كار(پوشش سياه) نواهى را مرتكب و از دستورات نا فرمانى مىكنند.
2. حرمت پوشيدن لباس سياه
در روايات شيعه، لباس مشكي، لباس اهل نار، فرعونيان و عباسيان قلمداد شده و صريحاً دستور داده شده كه آن را نپوشيد. با در نظر گرفتن اين نهي، استفاده از اين رنگ حرام و جايز نيست.
3. تعارض روايات با عمل ائمه (عليهم السلام):
از طرفى روايات متعدد در مذمت و منع لباس سياه از طرف ائمه وارد شده است و از طرف ديگر، به گزارش برخى روايات، خود ائمه در بعضى موارد عملاً لباس مشكى پوشيدهاند. بنا براين، بين روايات و عمل ائمه تعارض وجود دارد.
اگر عمل ائمه را ملاك قرار بدهيم تكليف روايات چه مىشود و اگر جانب روايات را بگيريم، چگونه مىتوان عمل ائمه را توجيه كرد.
نقد و بررسي
شبهات فوق را مىتوان در چند بخش مستقل مورد نقد قرار داد:
بخش اول : علل سياه پوشي شيعيان در عزاداري
پاسخ اجمالي:
1. سياه پوشي همدردي با اهل بيت است
سياه پوشى شيعيان در عزاداري، يك نوع اظهار محبت وارادت به ساحت مقدس امامان اهل بيت عليهم السلام و اظهار همدردى با صاحب عزاى اصلى و حجت الهى حضرت حجت ابن الحسن المهدى (ارواحنا فداه) است.
2. سياه پوشي برگرفته از سيره ائمه اطهار است
سياهپوشى شيعيان برگرفته از سيره ائمه اطهار (عليهم السلام) است.
از نگاه تاريخي، سياه پوشى زنان در شهادت دو تن از سرداران سپاه اسلام (حضرت حمزه و جعفر طيار)، سياه پوشى حضرت زهرا سلام الله عليها در سوگ پدر، امام حسن عليه السلام در شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام و بالاخره سياه پوشى بانوان خاندان رسالت در شام و مدينه به اتفاق زنان مدينه در شهادت امام حسين عليه السلام شهرهى تاريخى دارد.
نكته مهم اين است كه همه اين موارد تاريخي، در منظر پيامبر صلى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام انجام شده و حتى بعضى از موارد، (مانند سياه پوشى حضرت زهرا در عزاى رسول خدا و امام حسن در شهادت پدر و امام سجاد در مدينه) فعل خود معصوم است.
بنابراين، فرمايشاتى كه از رسول گرامى اسلام يا اميرالمؤمنين و ديگر ائمه اطهار (عليهم السلام) در كراهت لباس سياه وارد شده، با اين سيره تخصيص خورده و شامل سياهپوشى در عزاى شهداى اهل البيت (عليهم السلام) نمىشود.
بنابراين فرهنگ سياه پوشى شيعيان برگرفته از سيره خود اهل بيت است؛ نه يك امر بديع و مأخوذ از كار ديگران.
3. در روايات نهي ، معلل است ؛ و هر جا علت نبود ، نهي در كار نيست!
هدف روايات از مذمت لباس سياه و منع آن توسط نبى مكرم اسلام صلى الله عليه وآله ، امام على و امام صادق (عليهما السلام) تشبه به جباران تاريخ همانند فراعنه مصر و حاكمان عباسى است؛ به ويژه عباسيان كه در اوائل، براى تثبيت حكومتشان به نشانه طرفدارى از اهل بيت و سوگوار بودنشان در شهداى خاندان پيامبر سياه پوشيدند؛ اما بعد از تثبيت قدرت براى ارعاب مردم و اظهار شكوه و هيبت، پوشيدن اين رنگ را براى كار گزاران حكومت و مردم الزام مىكردند؛ تا آن جايى كه پرچم حكومت نيز از رنگ سياه انتخاب شد. آنان از اين رنگ به عنوان نماد حكومتشان استفاده كردند.
از طرف ديگر با تغيير سياست (طرفدارى اهل بيت)، با اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله بيشتر از بنى اميه بدرفتارى كردند و امامان معصوم را در بند كشيده و در سياهچالها به شهادت رساندند.
به اين جهت امام صادق عليه السلام در ضمن روايات، پيروانش را از پوشيدن رنگ مشكى كه در آن مقطع خاص، نماد جباران تاريخ بود برحذر داشتند و از آن به لباس «اهل نار، لباس فرعون و لباس اعداء الله» تعبير كردند و الا فى نفسه اين رنگ هيچ گونه حرمتى نداشته است.
پاسخ تفصيلي
نخستين و مهمترين شبهه از نظر وهابيت اين است كه على رغم روايات ائمه طاهرين عليهم السلام در مورد نهى و مذمت لباس سياه و تشويق و تأكيد آنان بر پوشيدن لباس سفيد (چنانكه سيره خودشان هم همين بوده است)؛ شيعيان با پوشيدن لباس سياه، به خصوص در ايام عزادارى صريحاً از دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام نافرمانى كرده و آنچه را ائمه نهى كردهاند مرتكب مىشوند.
قبل از نقد اين شبهه، تذكر اين نكته لازم است كه : روايات نهى و مذمت از پوشش سياه كه ممكن است در بخش نخست از آن ها يادآورى شود، يك بحث مستقل دارد كه در سومين بخش، مورد بررسى قرار مىگيرد.
از اين مدعا مىتوان چند پاسخ ارائه كرد:
پاسخ اول: اظهار محبت و اعلام همدردي با اهل بيت (ع)
نخستين پاسخ اين است كه روايات نهى و منع پوشش سياه، مطلق نبوده و مشروط به شرائطى است. به اين بيان كه پوشش سياه فى نفسه مكروه نيست و اگر رنگ سياه مطلقا مكروه بود، نبايد در بعضى پوششها استثنا مىشد ! به عنوان مثال نبايد پيامبر عمامه سياه بر سر مىكردند ! و يا امام صادق عليه السلام عمامه و كفش و عباء سياه را استثناء نمىكرد؛ با اينكه طبق رواياتى كه در بخش سوم (بررسى روايات سياهپوشي) خواهد آمد، به اقرار اهل سنت، پيامبر (ص) در فتح مكه عمامه سياه بر سر داشتند ! و…
حال به بررسى دليل كراهت پرداخته و مىگوييم كراهت از اين جهت است كه سياه، پوشش اعداء الله است؛ زيرا آنها از ميان سائر رنگها اين رنگ را پوشش و شعار خودشان قرار دادند بنا براين ممنوعيت و مرجوحيت پوشش سياه، از جهت شبيه كردن خود به لباس دشمنان است.
به عبارت ديگر، حكم در اين مورد و موارد مشابه آن دائر مدار قصد است؛ به اين صورت كه اگر قصد انسان از پوشش اين رنگ، تشبه به آنان و اخذ شعارشان باشد اين مرجوح است اما اگر قصد او از پوشش به عنوان عزا و حزن بر مصيبت سيدالشهداء عليه السلام باشد راجح است؛ زيرا در رابطه به استحباب اظهار مصيبت و عزا، عموماتى از ائمه عليهم السلام وارد شده است.
مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار يك باب را تحت عنوان استحباب گريه بر امام حسين عليه السلام گشوده كه در آن حدود 20 روايت را جمع آورى كرده است، كه در اين جا به چند روايت اكتفا مىكنيم:
يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَافْرَحْ لِفَرَحِنَا وَعَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
ريّان بن شبيب مىگويد در نخستين روز ماه محرّم به محضر امام هشتم (عليه السلام)رسيدم، به من فرمود: … اى پسر شبيب اگر مى خواهى در درجات عالى بهشت با ما باشى، پس در حزن ما اندوهگين و در شادى ما مسرور باش، و بر تو باد ولايت و دوستى ما، كه اگر مردى ]در اين جهان[ به سنگى مهر ورزد، خداى متعال او را در روز قيامت با همان سنگ محشور مى كند.
اين اظهار سوگ و سرور در غم و شادى آن بزرگواران، از مصاديق بارز «احياى امر» و زنده داشتن نام و ياد و مرام آنان است.
قَالَ الرِّضَا عليه السلام مَنْ تَذَكَّرَ مُصَابَنَا وَبَكَى لِمَا ارْتُكِبَ مِنَّا كَانَ مَعَنَا فِي دَرَجَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمَنْ ذُكِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَكَى وَأَبْكَى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكِي الْعُيُونُ وَمَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيَا فِيهِ أَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوبُ.
امام هشتم (عليه السلام) فرمود: هر كس مصائب ما خاندان را يادآور شود و به خاطر آنچه كه بر ما وارد شده بر ما بگريد، روز قيامت در مقاماتى كه خواهيم داشت همراه ما خواهد بود; و هر كس با يادآورى مصائب ما بگريد و ديگران را بگرياند، ديدگان وى در روزى كه چشمها مى گريند نخواهد گريست; و هر كس در مجلسى بنشيند كه در آن امر ما احيا مى شود ، قلبش در روزى كه دلها در آن روز مى ميرند، نخواهد مرد.
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَزْدِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ تَجْلِسُونَ وَتَتَحَدَّثُونَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ نَعَمْ قَالَ إِنَّ تِلْكَ الْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحيُوا أَمْرَنَا إِنَّهُ مَنْ ذَكَرَنَا وَذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ الذُّبَابَةِ غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَلَوْ كَانَتْ أَكْثَرَ مِنْ زَبَدِ الْبَحْر.
بكر بن محمد ازدى مىگويد كه: امام صادق عليه السّلام از من پرسيد: آيا به دور هم مىنشينيد و از ما ياد مىكنيد؟ عرض كردم: آرى، فدايت گردم!
حضرت فرمود: براستى من اين گونه مجلس ها را دوست دارم، بر شماست كه ياد و خاطره ما را زنده نگاه داريد، زيرا كسى كه از ما ياد كند، و يا اگر از ما در نزد او نامى برده مىشود به اندازه بال مگسى (براى ما) اشك بريزد، خداوند همه گناهان او را اگر چه از كف روى دريا هم افزون تر باشد، مىآمرزد.
همانگونه كه در روايات ملاحظه مىشود برگزارى مجالس عزادارى و گريه و اشك ريختن در ماتم سرور شهيدان مورد رضايت و تأييد و دستور امام و يك امر پسنديده و راجح است؛ زيرا آثارى همانند حشر با اهل بيت، هم درجه بودن با آنان و بخشش گناهان مواردى است كه تنها در اين روايات به آنها اشاره شده است.
بدون ترديد منشأ برپائى مجالس عزادارى همان پيوند ذاتى و الهى ولايت ائمه است كه خداوند ميان اهل بيت و شعيان برقرار ساخته است كه در روايت ذيل خاطر نشان شده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَاخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَيَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَيَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَأَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَاِلَيْنا.
خداوند متعال به زمين توجه كرد ما را برگزيد و براى ما پيروانانى را برگزيد كه ما را يارى مىكنند و در شادى ما شادمان و در حزن ما اندوهناكاند و اموال و جانشان را در راه ما بذل مىكنند آن ها از مايند و نزدما [بر مىگردند.]
و هدف از برپائى اينگونه مجالس، احياء امر اهل بيت است؛ زيرا شعيان با شركت در اين مجالس اعلام مىدارد كه آنان در غم و مصيبتى كه بر اهل بيت وارد شده شريك است و به نشانه اعلام همدردى علاوه بر اين كه قلب شان محزون و گرفته است در ظاهر نيز لباس سياه برتن مىكند و زبان حال و سخن دل هر شيعه در ماتم سيد الشهدا (ع) اين است :
يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً
اى كاش با آنها بودم و به رستگارى بزرگ مىرسيدم.
پاسخ دوم: اقتداء به سيره اهل بيت (ع) در عزاداريها
شيعيان در سياهپوشى نه تنها از دستورات رسول خدا صلى الله عليه وآله و امامان اهل بيت عليهم السلام سر پيچى نكردهاند؛ بلكه در اين كار به سيره و روش آنان اقتداء كردهاند.
براى اثبات اين مطلب تاريخ اسلام را بررسى كرده و از لابلاى منابع خود اهل سنت فرازهايى را باز خوانى مىنماييم.
موضوع (سياهپوشى اهل بيت) را مىتوان در دو مقطع حساس تاريخى بررسى كرد:
الف ) سياه پوشي در عزاي اصحاب و رسول خدا (ص)
قبل از شهادت سيدالشهداء عليه السلام در صفحه تاريخ حوادث ناگوار و جانفرسايى براى پيامبر و اهل بيت عليهم السلام رخ داد. بنا به روايت مورخان در همه اين رخدادها خاندان پيامبر، در سوگ شهداء و بزرگانشان سياهپوش شدند.
توجه به نمونه هاى ذيل وجود اين سيره را اثبات مىكند:
1. سياه پوشي زنان در شهادت حضرت حمزه
در ميان جنگهاى صدر اسلام غمبار ترين جنگ، نبرد «احد» است كه در آن حدود 70 نفر از سپاه اسلام به شهادت رسيد و از جمله كشته شدگان اين واقعه، حضرت حمزه عموى بزرگوار پيامبر اسلام است.
بعد از اين كه پيامبر كه خود در اين جنگ مجروح شده بود با كوله بارى از اندوه به مدينه برگشت، در فضاى آكنده از غم، زنان در مصيبت شهدايشان اشك مىريختند و نوحه سرايى مىكردند. زنان مدينه به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله در شهادت حمزه، اين سردار فداكار اسلام نيز گريه كرده و جامه سياه پوشيدند.
ازهرى از لغت شناسان معروف سياهپوشى دختر ام سلمه را گزارش كرده است:
وفي الحديث: (أنَّ بنت أبي سَلَمة تَسَلَّبتْ على حمزة ثلاثةَ أيام، فدعاها رسولُ الله صلى الله عليه وسلم وأمَرَها أن تَنصَّى وتَكتَحِل.
] زينب[ دختر ابى سلمه [ربيبه پيامبر] بر حمزه ـ كه رضوان خدا بر آنها باد ـ سه روز گريست و لباس سياه كه ويژه عزادارى است، پوشيد. سپس رسول خدا (صلى الله عليه وآله) وى را فرا خواند و به وى فرمان داد كه بر موى خويش شانه زند و سرمه در چشم كشد
معني «سلاب» در كتب اهل سنت
در روايت فوق، واژه «تسلبت» به معناى لباس سياه مخصوص عزادارى است كه زنان آن را مىپوشيدهاند.
ابن سلام هروي، صاحب غريب الحديث نيز مىنويسد:
سلاب، يريد الثياب السود التي تلبسها النساء في المأتم.
مراد از سلاب، لباس سياهى است كه زنان در عزادارى آن را مىپوشند.
ابن سيده مرسي، مىگويد:
والسِّلابُ والسُّلُبُ ثيابٌ سُودٌ يلْبَسُها النِّساءُ للإِحدادِ
سلاب و سلب لباس سياه است كه زنان در عزادارى مىپوشند.
زمخشرى ـ اديب و مفسّر مشهور قرن 5 و 6 هجرى ـ روايت فوق را با اندكى تفاوت نقل كرده است:
بكت بنت امّ سلمة على حمزة (رضى اللّه عنهما) ثلاثة ايام وتسلّبت، فدعاها رسول اللّه (صلى الله عليه وآله) فأمرها أن تَنَصّى وتكتحل.
و بعد از نقل اين روايت مى نويسد:
تسلّبت: لبست السِلاب و هو سوادُ المُحِدّ. وقيل: خرقة سوداء كانت تُغَطّى رأسَها بها.
سلاب، جامه سياهى است كه زن عزادار بر تن مى كند و بنا به قولى، پارچه سياهى كه سر خويش را با آن مى پوشاند.
ابن منظور در لسان العرب «سلاب» را «لباس سياه» معنا كرده و سپس به روايت پوشيدن لباس سياه توسط اسماء بنت عميس در مصيبت جعفر بن أبىطالب )كه در نمونه بعدى به آن اشاره خواهد شد؛( و ام سلمه در شهادت حضرت حمزه سيد الشهداء استناد مىكند :
السلاب السلب ثياب سود تلبسها النساء في المأتم واحدتها سلبة سلبت المرأة وهي مسلب إذا كانت محدا تلبس الثياب السود للحداد تسلبت لبست السلاب وهي ثياب المأتم السود.
وفي الحديث عن أسماء بنت عميس أنها قالت لما أصيب جعفر أمرني رسول الله فقال تسلبي ثلاثا ثم اصنعي بعد ما شئت.
وفي حديث أم سلمة أنها بكت على حمزة ثلاثة أيام وتسلبت.
وقال اللحياني المسلب السليب السلوب التي يموت زوجها أو حميمها فتسلب عليه تسلبت المرأة.
سلاب و سلب، لباس سياهى است كه زنان در عزادارى مىپوشند. مفرد مؤنث اين واژه، سلبة است. سلبت المرأة به زنى گفته مىشود كه براى عزادارى لباس سياه بپوشد. تسلبت لبست السلاب همان لباس سياه ماتم است.
در روايتي، اسماءبنت عميس مىگويد: هنگامىكه جعفر طيار به شهادت رسيد؛ پيامبر به من فرمود: سه روز جامه سياه برتن كن بعد از آن هرچه خواستى انجام بده.
و در روايت ام سلمه آمده كه آن بانو بر حضرت حمزه سه روز گريه كرد و سياه پوشيد.
لحيانى مىگويد: مسلب، سليب و سلوب زنى است كه شوهر يا حامى او مرده باشد پس در عزاى او سياه بپوشد.
2. دستور پيامبر (ص) به سياه پوشي زنان در شهادت جعفر طيار
جعفر طيار يكى ديگر از ياران مخلص پيامبر و بازوى پرتوان سپاه اسلام بود كه در جنگ موته به شهادت رسيد و اين ضايعه بزرگ، رسول خدا را در سوگ نشاند. از اين رو، با حضور در خانه جعفر، ضمن دلدارى از خانواده و فرزندان او به اسماء بنت عميس دستور داد تا در عزاى شهادت آن عزيز جامه سياه بپوشد.
اين قطعه تاريخى نيز در منابع مهم اهل سنت با دو مضمون نقل شده است.
مضمون اول : «البسي ثوب الحداد»
احمد حنبل در مسند خود مىنويسد :
عن أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ قالت لَمَّا اصيب جَعْفَرٌ أَتَانَا النبي صلى الله عليه وسلم فقال أمى البسي ثَوْبَ الْحِدَادِ ثَلاَثاً ثُمَّ اصنعي ما شِئْتِ.
اسماء بنت عميس مىگويد: هنگا مىكه جعفر به شهاد رسيد، رسول خدا صلى الله عليه وآله به من فرمود: مادر من! سه روز جامه عزا در بر كند پس از آن هرچه خواستى انجام بده.
معني حداد :
از نظر لغت واژه (حداد) به معناى ترك زينت و آرايش و بوى خوش و در بر نمودن لباس سياه است. حدت المرأة على زوجها؛ يعنى زن پس از مرگ شوهر زينت و آرايش را ترك كند و در اندوه او لباس حزن كه همان لباس سياه است برتن كند.
ابن منظور در اين باره مىگويد:
والحِدادُ: ثياب المآتم السُّود. والحادُّ والمُحِدُّ من النساء: التي تترك الزينة و الطيب؛ وقال ابن دريد: هي المرأَة التي تترك الزينة والطيب بعد زوجها للعدة. حَدَّتْ تَحِدُّ وتَحُدُّ حدّاً وحِداداً، وهو تَسَلُّبُها على زوجها.
حداد لباس سياه ماتم است . حاد و محد زنانى است كه آرايش و استعمال بوى خوش را ترك مىكند. ابن دريد گفته است: حاد و محد زنى است كه آرايش و بوى خوش را بعد از فوت شوهر به خاطر عده ترك مىكند. حدت،تحد و حداد لباس سياه در بر كردن زن در فراق شوهر است.
عكبرى بغدادى اديب و لغت شناس مشهور عرب، در ديوان خود مىنويسد:
والحداد ثياب سود تلبس عند الحزن ومنه قوله عليه الصلاة والسلام لا يحل لامرأة تؤمن بالله واليوم الآخر أن تحد على أحد فوق ثلاث ليال إلا المرأة تحد على زوجها.
حداد لباس سياهى است كه در هنگام حزن و اندوه پوشيده مىشود. و از اين قبيل است گفته رسول خدا صلى الله عليه وآله كه فرمود: براى هيچ زنى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد جايز نيست در مرگ كسى فراتر از سه روز لباس سياه بپوشد؛ مگر زنى كه شوهرش مرده باشد.
و در جاى ديگر مىگويد:
ربات الحداد لابسات الحداد وهي ثياب سود يلبسها النساء ربات الحزن وهن اللواتي ماتت أزواجهن للحديث الصحيح حديث زينب ربيبة رسول الله بنت أم سلمة عن أمها وأم حبيبة عنه لا يحل لامرأة أن تحد على ميت فوق ثلاث ليال إلا على زوج أربعة أشهر وعشرا .
ربات الحداد، زنانى است كه حداد مىپوشند و حداد لباس سياهى است كه زنان آن را مىپوشند. ربات الحزن،آن زنانى است كه شوهرهاى شان مرده است به خاطر حديث صحيح روايت زينب ربيبه رسول خدا صلى الله عليه وآله دختر ام سلمه از مادرش و ام حبيبه از رسول خدا كه فرمود: براى هيچ زنى جايز نيست كه براى ميتى فراتر از سه شب حداد نمايد؛ مگر حداد زن براى شوهر به مدت چهار ماه و ده روز.
و ابن اثير مىگويد:
الحداد: ترك الزينة. ومنه الحديث الحداد للمرأة المتوفى عنها زوجها. ومنه حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالكسر، فهي حاد بغير هاء: إذا حزنت عليه ولبست ثياب الحزن وتركت الزينة.
حداد ترك زينت است .حدت المرأة على زوجها تحد حدادا بالكسر يعني؛ زنى كه بر مرگ شوهر محزون شود و لباس حزن بپوشد و زينت را ترك نمايد.
و فيومىدر مصباح المنير، نظير عبارت نهايه را آورده است:
َحدَّتِ: المرْأَةُ عَلَى زَوْجِهَا (تَحِدُّ) و(تَحُدُّ) (حِدَاداً) بِالْكَسْرِ فَهِىَ (حَادٌّ) بغَيْرِ هَاءٍ و(أحَدَّتْ إحْداداً) فَهِىَ (مُحِدٌّ) و(مُحِدَّةٌ) إذا تَرَكَتِ الزِّينَةَ لِمَوْتِهِ.
مضمون دوم : «تسلبي ثلاثا ثم أصنعي ما شئت»
ابن جعد از علماى بنام اهل سنت در مسند خويش كه جزو اولين كتب روايى اهل سنت است مىنويسد:
حدثنا محمد بن بكار بن الريان نا محمد بن طلحة عن الحكم بن عتيبة عن عبد الله بن شداد بن الهاد عن أسماء بنت عميس أنها قالت لما أصيب جعفر أمرني رسول الله صلى الله عليه وسلم قال تسلبي ثلاثا ثم أصنعي ما شئت
اسماء بنت عميس مىگويد: هنگامىكه جعفر طيار به شهادت رسيد؛ پيامبر به من فرمود: سه روز جامه سياه برتن كن بعد از آن هرچه خواستى انجام بده.
اين روايت با همين مضمون در بسيارى از كتب اهل سنت ، نقل شده است :
همانطورى كه گذشت، «سلاب» به معنى پوشيدن لباس عزادارى است. همچنين در ذيل اين روايت، صريحاً علماى اهل سنت، تسلبى را به پوشيدن لباس سياه تفسير كردهاند.
ابن منظور بعد از ذكر اين روايت مىگويد:
تسلبي أي البسي ثياب الحداد السود وهي السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطي به المحد رأسها.
تسلبى يعني؛ لباس سياه ماتم بپوش، و آن همان سلابي(لباسى سياهي) است كه زن مىپوشد و آن همان لباس سياهى است كه زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.
در هردو روايت، واژه هاى «تسلبي» و «الحداد» به معناى جامه سياه مخصوص عزادارى است كه اسماء به دستور رسول خدا صلى الله عليه وآله آن را پوشيد و آرايش و زينت را در غم مصيبت جعفر، ترك كرد.
3. سياه پوشي حضرت زهرا (س) در سوگ رسول خدا (ص)
غمبارترين روزها در صدر اسلام، روز رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله بود. در ارتحال جانسوز او، زنان و دختر گرامىاش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها لباس سياه برتن كردند.
حضرت زهرا نه تنها در ايام رحلت پيامبر، بلكه تا آخرين روزهاى عمر خود عزادار پدر بود و شب و روز در ماتم او اشك مىريخت و ابراز اندوه مىكرد. روايت ذيل عمق دلسوختگى او را چنين ترسيم مىكند:
فضه مىگويد: حضرت صديقه طاهره (عليها السلام) روز هشتم رحلت پيامبر (صلى الله عليه وآله) در جمع زنان بنى هاشم، بر سر قبر آن حضرت با آن حالت اندوهناك در خطابى به پدر فرياد برآورد:
ثُمَّ نَادَتْ يَا أَبَتَاهْ انْقَطَعَتْ بِكَ الدُّنْيَا بِأَنْوَارِهَا وَزَوَتْ زَهْرَتُهَا وَكَانَتْ بِبَهْجَتِكَ زَاهِرَةً فَقَدِ اسْوَدَّ نَهَارُهَا فَصَارَ يَحْكِي حَنَادِسَهَا رَطْبَهَا وَيَابِسَهَا… وَالثَّكْلُ شَامِلُنَا وَالْبُكَاءُ قَاتِلُنَا وَالْأَسَى لَازِمُنَا .
ثُمَّ زَفَرَتْ زَفْرَةً وَأَنَّتْ أَنَّةً كَادَتْ رُوحُهَا أَنْ تَخْرُج … .
پدر جان! با رفتن تو دنيا روشنىهاى خويش را از ما برگرفت و نعمت و خوشيش را از ما دريغ كرد. جهان، به حسن و جمال تو، روشن و درخشان بود (ولى اكنون با رفتن تو) روز روشن آن سياه گشته و تر و خشكش حكايت از شبهاى بس تاريك دارد … و حزن و اندوه، همواره، ملازم ماست..
سپس آن بانو فريادى زد و نالهاى كرد كه نزديك بود روح از بدنش مفارقت نمايد.
حضرت زهرا سلام الله عليها طبق روايت معتبر، مشتى از خاك قبر مطهر پدر را بر ديدگان خود گذاشته و فرمود:
ما ذا على من شمّ تربة احمد ان لا يشمّ مدى الزّمان غواليا
صبّت علىّ مصائب لو انّها صبّت على الأيّام صرن لياليا.
سزاوار است كسى كه تربت احمد را بوييد در طول روزگار عطرى نبويد. ناگوارى ها و مصيبتهاى كه بر من فرود آمده اگر بر روزهاى روشن وارد شده بود شب تار مىگرديد.
تأثير داغ جانسوز رحلت رسول خدا صلى الله عليه وآله در حدى بود كه ريحانه اى او در غمش دائماً گريان، دلسوخته و بيمار بود و قامتش خم شد.
وَرُوِيَ أَنَّهَا مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَتَقُولُ لِوَلَدَيْهَا أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَيَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا الَّذِي كَانَ أَشَدَّ النَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلَا يَدَعُكُمَا تَمْشِيَانِ عَلَى الْأَرْضِ وَلَا أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا الْبَابَ أَبَداً وَلَا يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ وَمَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً.
آن حضرت، پس از مرگ پدرش (پيامبر) پيوسته سرش بسته شده، بيمار تن، شكسته قامت، گريان چشم، و سوخته دل بود. به گونه اى كه ساعت به ساعت بى هوش مىگشت و به دو فرزندش، حضرت حسنين عليهما السّلام مىفرمود:
آن پدرى (يعنى جد) كه شما را گرامى مىداشت و مرتب شما را در آغوش مىگرفت كجا است؟ كجا است آن جد تان كه مهربان تر از همه بر شما بود ، همان كسى كه نمىگذاشت روى زمين راه برويد، افسوس كه هرگز نخواهم ديد جد شما درِ خانه مرا باز نمايد و شما را بدوش خود بگيرد، در صورتى كه دائما اين عمل را انجام مىداد. سپس حضرت زهراى اطهر مريض شد و مدت چهل شب مريضى او ادامه پيدا كرد.
در اين روايت تعبير(مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ) به كار رفته است. معصبه از ريشه «عصب» است و عصابه درلغت دو معنى دارد:
يكى به معناى جماعتى از مردم. دوم به معناى عمامه و آن چيزى كه با آن سر را مىبندند. مانند پارچه يا دستمال و… در اين جا همان معناى دوم مراد است.
راغب اصفهانى مىگويد:
والعِصَابَةُ: ما يُعْصَبُ به الرأسُ والعمامةُ،
فيومىدر المصباح المنير مىگويد:
و(العِصَابَةُ) العِمَامَةُ أَيْضاً و الْجَمَاعَةُ مِنَ النَّاسِ وَالْخَيْلِ والطَّيْرِ و(العِصَابَةُ) مَعْرُوفَةٌ وَالْجَمْعُ (عَصَائِبُ) و(تَعَصّبَ) و(عَصَّبَ) رَأْسَهُ بالْعِصَابَةِ أَىْ شَدَّها.
عصابه به معناى عمامه و گروهى از مردم و اسب و پرندگان است. عصابه معروف است و جمع آن عصائب است و تعصب و عصب يعني؛ سرش را با عمامه محكم بست.
قطعاً اين پوشاندن سر، چيزى از غير از پوشاندن عادى و حجاب مرسوم بوده است، كه بر همه زنان واجب است! زيرا اين خصوصيت ، براى بعد از رحلت پيامبر (ص) آمده است ، و اگر قبل از رحلت نيز فاطمه زهرا (س) اينگونه بود ، ذكر آن در روايت معنى نداشت .
حال مقصود از آن چيست؟ براى روشن شدن مقصود، كلامى را كه سابقاً از ابن منظور در ترجمه ماده «سلب» آمده بود، دوباره نقل مىكنيم:
در ميان زنان عرب در آن زمان رسم اين بود كه در مصيبت از دست دادن عزيزش پارچهى سياه به نشانه عزا برسر مىكردند:
تسلبي أي البسي ثياب الحداد السود وهي السلاب تسلبت المرأة إذا لبسته وهو ثوب أسود تغطي به المحد رأسها.
تسلبى يعني؛ لباس سياه ماتم بپوش، و آن همان سلابي(لباسى سياهي) است كه زن مىپوشد و آن همان لباس سياهى است كه زن عزادار، سرش را با آن مى پوشاند.
طبق اين روايت حضرت زهرا سلام الله عليها نيز به رسم آن زمان، پيوسته اين پارچه سياه را برسر داشت. بنا براين حضرت زهرا سلام الله عليها با اين گونهى مخصوص در سوگ پدر سياه پوش شد.
روايت ذيل هم شبيه اين مطلب را ثابت مىكند:
هنگامىكه عمر با يارانش به در خانه اميرمومنان (عليه السلام) آمد تا در صورت ادامه امتناع اميرالمؤمنين از بيعت با خليفه اول، حضرت را به زور به مسجد ببرد، حضرت فاطمه (عليها السلام) پشت در نشسته بود و عصابه بر سر بسته بود و بدن شريفش در عزاى رسول الله بيمار و نحيف شده بود.
ثُمَّ أَقْبَلَ [عمر] حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَفَاطِمَةُ قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحِلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله.
فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ افْتَحِ الْبَابَ فَقَالَ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ…
عمر همچنان رفت و نزد در خانه على كه رسيد دق الباب كرد و فرياد زد: اى پسر ابوطالب! در را باز كن! حضرت زهراى اطهر به وى فرمود: ما را با تو چه كار ،چرا نمىگذارى به عزادارى خويشتن مشغول باشيم!؟ عمر بحضرت فاطمه گفت: در را باز كن! و الا خانه را با شما آتش مىزنم!
ب: سياه پوشي در عزاي اهل بيت (ع)
نمونه هايى از سياهپوشى در عزاى سرداران سپاه اسلام و پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بيان شد؛ در اين قسمت به نمونه هاى ديگرى از سياه پوشى اهل بيت عليهم السلام در سوگوارى امامان عليهم السلام اشاره مىكنيم تا روشن شود كه سياهپوشى يك سنت ديرينه در ميان خاندان رسول خدا صلى الله عليه وآله است.
1. سياه پوشي امام حسن (ع) در شهادت امير مؤمنان علي(ع)
امام على عليه السلام در سال چهلم هجرى در سحرگاه نوزده هم ماه مبارك رمضان در محراب عبادت در حال اقامه نماز صبح، توسط شمشير زهر آلود ابن ملجم مرادى ضربت خورد و در شب بيست و سوم ماه رمضان به شهادت رسيد و فرزندان و شيعيانش در غم او به سوگ نشستند.
امام حسن(ع) در سوگ پدر، در حاليکه جامه سياه برتن داشت براى مردم خطبه خواند.
ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، سياهپوشى امام حسن عليه السلام را به نقل از ابو الحسن على بن محمّد مدائنى تاريخ نگار مشهور قرن 2 و 3 هجرى، (كه در مدائن و بغداد مى زيسته و عصر امام صادق تا امام هادى (عليهما السلام) را درك كرده) آورده است:
قال المدائني ولما توفي علي عليه السلام- خرج عبد الله بن العباس بن عبد المطلب إلى الناس- فقال إن أمير المؤمنين عليه السلام توفي وقد ترك خلفا- فإن أحببتم خرج إليكم- وإن كرهتم فلا أحد على أحد- فبكى الناس وقالوا بل يخرج إلينا- فخرج الحسن عليه السلام فخطبهم- فقال أيها الناس اتقوا الله فإنا أمراؤكم وأولياؤكم- وإنا أهل البيت الذين قال الله تعالى فينا- إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ- وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً- فبايعه الناس- . وكان خرج إليهم وعليه ثياب سود.
زمانى كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) درگذشت، عبدالله بن عباس به سوى مردم بيرون آمد و گفت: اميرمؤمنان از جهان در گذشته و جانشينى از خود برجاى نهاده است. اگر دوست مى داريد، به سوى شما بيرون آيد و اگر نه، كسى را بر كسى [اجبارى] نيست. مردم به گريه افتادند و گفتند (خير) بلكه بيرون آيد. پس امام حسن به سوى مردم بيرون آمد و براى آنان خطبه خواند و فرمود: اى مردم! از خدا بترسيد و تقوا پيش گيريد كه ما اميران و اولياى [امور] شما هستيم و ما همان خاندانى هستيم كه خداوند در حق ما آيه تطهير را نازل فرموده است… پس مردم با امام بيعت كردند.
امام به سوى مردم بيرون آمد؛ در حالى كه جامه هاى سياه پوشيده بود.
احمد بن حنبل در فضائل الصحابة از ابى رزين روايت مىكند كه امام حسن مجتبى (ع) بعد از شهادت اميرمومنان ، در حالىكه عمامهاى سياه بر سر داشتند ، براى مردم سخنرانى كردند :
حدثنا عبد الله قال حدثني أبي نا وكيع عن شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي بعد وفاة علي وعليه عمامة سوداء فقال لقد فارقكم رجل لم يسبقه الأولون بعلم ولا يدركه الآخرون.
ابى زرين مىگويد: بعد از در گذشت علي، (پسرش) حسن در حالىكه عمامه سياه برسر داشت براى ما خطبه خواند. و فرمود: مردى از ميان شما رفت كه از نظر مقام علمى كسى [جز رسول خدا] بر او پيشى نگرفت و بعد از او نيز همانند او نخواهد بود.
و ذهبى همين روايت (بدون اشاره به ماجراى شهادت اميرمومنان) را در دو جا از ابى رزين روايت مىكند، و مىگويد آن حضرت لباس سياه برتن، و عمامه سياه بر سر داشتند !
شريك عن عاصم عن أبي رزين قال خطبنا الحسن بن علي وعليه ثياب سود وعمامة سوداء
از ابى رزين روايت شده است كه حسن بن على براى ما سخنرانى كرد ، در حاليكه عمامه سياه و لباس سياه برتن داشت .
اتحاد راوى ، و مضمون روايت ، نشانگر يكى بودن در ماجرا و سياه پوشى آن حضرت ، در عزاى اميرمومنان على عليه السلام است !
2. سياه پوشي در شهادت امام حسن مجتبي(ع)
دو شخصيت برجسته اهل سنت، (ابن عساكر در تاريخ دمشق و حاكم در مستدرك) به سند متصل از عايشه دختر سعد روايت كرده است كه زنان بنى هاشم در سوگ امام حسن مجتبى عليه السلام يك سال زينت را ترك كردند و لباس سياه پوشيدند:
حاكم نيشابورى مىنويسد :
قال بن عمر وحدثتنا عبيدة بنت نائل عن عائشة بنت سعد قالت حد نساء، الحسن بن علي سنة.
زنان تا يك سال، براى حسن بن على لباس سياه پوشيدند.
شبيه همين مضمون را در تاريخ مدينه دمشق نقل مىكند:
عن عائشة بنت سعد قالت: حدت نساء بني هاشم على الحسن بن علي سنة.
زنان بنىهاشم تا يك سال براى حسن بن على لباس سياه پوشيدند .
ابن اثير نيز در الأسد الغابة مىنويسد:
ولما مات الحسن أقام نساءُ بني هاشم عليه النواح شهراً، ولبسوا الحداد سنة.
وقتى حسن بن على از دنيا رفت ، زنان بنىهاشم تا يك ماه بر او عزادارى كرده و تا يك سال لباس سياه پوشيدند.
در اين روايات واژه هاى «حدت» و «حد» و «الحداد» به كار رفته است كه به معناى ترك زينت و جامه سياه ماتم در بر كردن است كه متن لغت شناسان در توضيح اين واژه بيان شد.
3. سياه پوشي در شهادت امام حسين(ع)
موضوع سياه پوشى خاندان عترت در عزاى شهادت امام حسين عليه السلام، در تاريخ اسلام از برجستگى خاصى برخوردار است. كه تاريخ نگاران و سيره نويسان موارد ذيل را ذكر كرده اند:
الف: سياهپوشى زنان و امام سجاد(عليه السلام) در شام
پس از پايان خطبه تاريخى و افشاگرانه امام سجاد(عليه السلام) در مسجد دمشق منهال برخاست و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! چگونه صبح كردى؟ امام زين العابدين سلام الله عليه فرمود:
كيف حال من اصبح وقد قتل ابوه وقلّ ناصره وينظر الى حرم من حوله اسارى فقد فقدوا الستر والغطاء وقد اعدموا الكافل والحمى، فما ترانى الاّ اسيراً ذليلا قدعدمت الناصر والكفيل قد كسيت انا واهل بيتى ثياب الأسى وقد حرمت علينا جديد العرى.
چگونه است حال كسى كه پدرش به قتل رسيده و يارانش اندكاند و اهل و عيالش اسير و بى پوشش و حجاب و بى سرپرست و حامى هستند. پس مرا جز (به هيئت) اسيرى خوار (و گرفتار در چنگ دشمن) كه يار و سرپرست خويش را از دست داده نمى بينى. همانا من و اهل بيتم لباس عزا پوشيدهايم و (پوشيدن) لباس نو بر ما روانيست ..
واژه «الاسي» در لغت به معناى حزن و اندوه بر چيزى است. بنا براين، تعبير «ثياب الاسي» در روايت به معناى لباس حزن است. وهمانطور كه گذشت، حداد يا همان لباس سياه، لباس مرسوم در زمان عزادارى بوده است. اين روايت نشان مىدهد كه امام سجاد عليه السلام و بقيه اهل بيت در شام لباس سياه پوشيدند.
خليل ابن احمد يكى از واژه شناسان مىنويسد:
أسي: الأسى، مقصور: الحزن على الشيء ..
واژهى «الأسي» اسم مقصور، از ماده «أسي» به معناى حزن بر چيزى است.
طبق روايت ديگر، اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله در شام، در مدت هفت روزى كه براى سالار شهيدان عزادارى كردند؛ لباس سياه پوشيدند:
فَلَمَّا أَصْبَحَ اسْتَدْعَى بِحَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله- فَقَالَ لَهُنَّ أَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكُنَّ- الْمُقَامُ عِنْدِي أَوِ الرُّجُوعُ إِلَى الْمَدِينَةِ- وَلَكُمُ الْجَائِزَةُ السَّنِيَّةُ قَالُوا نُحِبُّ أَوَّلًا- أَنْ نَنُوحَ عَلَى الْحُسَيْنِ قَالَ افْعَلُوا مَا بَدَا لَكُمْ- ثُمَّ أُخْلِيَتْ لَهُنَّ الْحُجَرُ وَالْبُيُوتُ فِي دِمَشْقَ- وَلَمْ تَبْقَ هَاشِمِيَّةٌ وَلَا قُرَشِيَّةٌ- إِلَّا وَلَبِسَتِ السَّوَادَ عَلَى الْحُسَيْنِ- وَنَدَبُوهُ عَلَى مَا نُقِلَ سَبْعَةَ أَيَّام.
هنگامى كه صبح شد يزيد حرم و اهل بيت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را خواست و به ايشان گفت: دوست داريد نزد من بمانيد يا بجانب مدينه مراجعت نمائيد؟ من جايزه فراوانى بشما خواهم داد. آنان گفتند: ما اولاً دوست داريم براى امام حسين نوحه و عزادارى كنيم. يزيد گفت: هر چه در نظر داريد انجام دهيد. سپس حجرههائى در دمشق براى آنان تخليه شد و مشغول عزادارى شدند هيچ زنى هاشمى و قريشى نماند مگر اينكه در ماتم امام حسين عليه السلام لباس سياه پوشيدند و بر او هفت روز عزادارى و گريه كردند.
ب: سياه پوشي زنان هاشمى در مدينه
بعد از اين كه اهل بيت امام حسين عليه السلام از كوفه و شام به مدينه رسول خدا صلى الله عليه وآله بر گشتند، تمام زنان بنى هاشم با پوشيدن لباس سياه به عزادارى پرداختند.
روايت ذيل بيانگر اين ماجرا است:
عن الحسن بن ظريف بن ناصح، عن أبيه، عن الحسين بن زيد، عن عمر بن علي بن الحسين، قال: لما قتل الحسين بن علي عليهما السلام لبسن نساء بني هاشم السواد والمسوح وكن لا يشتكين من حر ولا برد وكان علي بن الحسين عليهما السلام يعمل لهن الطعام للمأتم.
ابوحفص عمر، فرزند امام سجاد و برادر ناتنى امام باقر مىگويد: زمانى كه حسين بن على(عليهما السلام) به شهادت رسيد، زنان بنىهاشم لباسهاى سياه و جامههاى خشن مويين پوشيدند و از گرما و سرما شكايت نمىكردند و پدرم، على بن الحسين(عليهما السلام) به علت (اشتغال آنان به) مراسم عزادارى، برايشان غذا آماده مىكرد.